دسته بندی | هنر و گرافیک |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 15832 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 105 |
پایان نامه عکاسی تبلیغاتی
تاریخچه
سالهای سال پیش، حتی قبل از اینکه عکاسی اختراع و تصویر ثبت شود، اساس آن یعنی جعبة تاریک وجود داشت و مورد استفاده قرار میگرفت: این وسیلة ساده را ابنهیثم دانشمند مسلمان در قرن پنجم هجری/یازدهم میلادی برای مشاهدة کسوف به کار برده بود و نقاشان ایتالیایی از قرن شانزدهم میلادی آن را برای طراحی دقیق منظرهها و ملاحظة دورنمایی صحیح به کار میبردند.
سیاهشدن املاح نقره در اثر تابش نور نیز از طرف برخی از دانشمندان، از جمله شولتسر آلمانی از سال 1727 مورد مطالعه قرار گرفته بود. در سال 1802 وج وود انگلیسی بر روی سطحهای حساس شده با نیترات نقره نقشهای شفافی به دست آورد. این سال در تاریخ عکاسی اهمیت زیادی دارد. اما در حقیقت شناسایی این اعمال جدا از هم، به معنای کامل کلمه، اختراع عکاسی را تشکیل نمیداد.
بالاخره بین سالهای 1822، 1826 یک مخترع فرانسوی به نام نیسفورنییپس برای اولین بار، توانست تصویر پدید آمده در جعبة تاریک را ضبط و ثبت کند و تا حدی به آن ثبات ببخشد. وی دانشمند بزرگی بود، اما برای عملی ساختن و توسعه بخشیدن به اختراع خود به همکار ثروتمندی نیاز داشت. تا اینکه در سال 1829 با یک فرانسوی دیگر، که نقاشی مرفه بود و ضمناً تجربههای با ارزشی در زمینة عدسیها و جعبة تاریک داشت شریک شد و هر دو در راه کشف ثبت تصویر روی صفحةهای مسی نقره اندود («لوحه سیمین») قدم برداشتند.
آن روزها اختراع جدید هنور اسمی نداشت. بعد از مرگ نییپس (1833)، شریکش این شیوه را دگرئوتیپی و تصاویر آن را داگرئوتیپ نامید، زیرا اسم خودش لوییداگر بود. سالها بود، واژة فتوگرافی مرکب از دو کلمة یونانی فتوس (photos) به معنی نوروگرافس (graphos) به معنای نوشتن جای نام قبلی را گرفت.
در سالهای اخیر عکس رنگی در مقایسه با عکس سیاه و سفید رواج فوقالعاده زیادی یافته است. آنچه تجارب زیاد عکاس رنگی را نشان میدهد این است که رنگ نیز یکی از عناصر تصویر است، مانند عناصر دیگر آن.
در اولین قدم عکاسی رنگی، نخستین سؤالی که پیش میآید این است که: « رنگ چیست؟ آسمان چرا آبی است؟ گل چرا قرمز است؟»
در جواب گفته میشود: «آسمان آبی است، چون فقط اشعه آبی را منعکس میکند. گل سرخ است، به دلیل اینکه جز اشعه سرخ پرتوهای دیگری را منعکس نمیکند.»
اما چنین پاسخی وقتی میتواند کاملاً صحیح باشد که در دنیا فقط یک رنگ سرخ وجود داشته باشد. در صورتی که میدانیم چنین نیست. گلی که از آن بحث میکنیم حتماً بهتر است از گلهای دیگر اشعة سرخ را منعکس میکند ولی اشعة سبز، زرد، آبی را کاملاً جذب نمیکند و به نسبت کمی و زیادی آنها گفته میشود که این سرخ مایل به نارنجی یا مایل به بنفش و غیره است. بدین ترتیب نتیجه میگیریم که در طبیعت رنگ خالص وجود ندارد و آنچه میبینیم ترکیباتی از انواع مختلف رنگهاست.
رنگ و نور . به این نکته باید خوب توجه داشت که «رنگ بدون نور معنی ندارد» و در حقیقت یکی بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. از آنجه که نور پیوسته در حال تغییر است. مسئله عکاسی رنگی پیچیده و مشکل میشود، زیرا مواد حساس فیلمها توانایی و خاصیت تعبیر و تفسیر چشم انسان را ندارد و آنچه را که در حقیقت وجود دارد عیناً ثبت میکند.
هر گاه نور از لحاظ «شدت» تغییر یابد (گلی که در نور ضعیف تیره به نظر میآید در نور آفتاب روشن دیده خواهد شد.) از لحاظ «کیفیت» نیز تغییر میکند و اینجا مسئله مهمی پیش میآید که همانا درجة حرارت رنگ است. وقتی از موضوعی عکس رنگی گرفته شود رنگهای آن تحت تأثیر «حرارت رنگ» به صورت متفاوت روی مادة حساس فیلمها اثر خواهد کرد. عواملی که در این تغییرات مؤثرند عبارتند از: جنس و طبیعت و منبع نور (نور خورشید یا نور مصنوعی)، موضوع در سایه است یا زیر آفتاب، فصل، ساعت روز، وضع آسمان، موقعیت جغرافیایی محل و غیره… مشکل کار در اینجاست که چشم انسان اگر هم قادر به تخمین «شدت» نور باشد. از تجزیه و درک «کیفیت» آن عاجز است.
در فیزیک گفته میشود که اگر به فلزی حرارت داده شود. بر حسب مقدار گرمایی که به آن میرسد و به تدریج بالا میرود نورهای رنگی متفاوتی چون سرخ تیره، سرخ روشن، نارنجی، زرد، سفید و سفید مایل به آبی از آن ساطع خواهد شد. با توجه به این نکته، میتوان تصور صحیحی از کیفیت نور و چگونگی رنگی که منابع مختلف نور دارند پیدا کرد. همین است که حرارت رنگ نام دارد این است که درجة حرارت رنگ یکسان نمیماند و برحسب فصل سال، ساعت روز، منطقه جغرافیایی، شرایط جوی و غیره تغییر میکند. برای مثال اگر نور خورشید را در هوای روشن در نظر بگیریم ملاحظه خواهیم کرد که عکسی که در وسط روز گرفته شود اغلب رنگ حاکم در آن رنگ «آبی» خواهد بود، در حالی که اگر در همان محل، صبح اندکی بعد از طلوع خورشید یا عصر کمی پیش از غروب عکس بگیریم رنگ حاکم «سرخ» خواهد بود.
این موضوع به این شکل توجیه میشود که درجة حرارت رنگ در حوالی ظهر 5000 تا 6000 درجة کلوین است، در حالی که صبح و عصر به 3000 تا 4000 درجه کاهش مییابد.
خورشید در موقع طلوع و غروب 2000 تا 3000 درجه کلوین
نور صبح و عصر در هوای آفتابی 3000 تا 4000 درجه کلوین
نور وسط روز در هوای آفتابی 5000 تا 6000 درجه کلوین
آسمان آبی 13000 درجة کلوین
لامپهای برق معمولی 2000 تا 3000 درجة کلوین
لامپهای هالوژن 34000 درجة کلوین
لامپهای فلاش منیزیم آبی 5000 تا 6000 درجة کلوین
فلاش الکترونیک 6000 درجة کلوین
توجه: این درجهها وقتی صحیح است که لامپهای نور ولتاژ برق کامل و ثابت باشد. در لامپهای کار کرده یا هنگامی که جریان برق ضعیف است رنگ نور زیادتر و درجه کلوین پایینتر خواهد بود.
پیشتر گفتیم که نور سفید مرکب از تعداد بیشماری پرتوهای رنگین تکرنگ است که طیف مرئی خورشید را به وجود میآورد. اما به طور کلی آن را میتوان به سه ناحیة بزرگ اصلی تقسیم کرد که عبارتند از: «آبی بنفش» «سبز»، «قرمز»، که از ترکیب پرتوهای این سه رنگ اصلی که آنها را رنگهای اولیه نیز میگویند همة رنگهای دیگر را میتوان پدید آورد. همین که یک قسمت از پرتوهای نور سفید از میان برود، بلافاصله چشم احساس رنگ خواهد کرد. رنگ یک جسم در حقیقت نتیجة کاهشی است که در مجموعة پرتوهای نور سفید ایجاد میشود. به عبارت دیگر، به علت جذب بعضی و انعکاس بعضی دیگری از پرتوهایی است که بر چمن میتابد که چشم آن را سبز میبیند زیرا چمن همة پرتوها را جذب کرده است جز آنهایی که تشکیل دهندة رنگ سبز هستند. سیب قرمز دیده میشود چون تمام تشعشات نور را جذب میکند جز آنهایی که از اختلاطشان رنگ قرمز پدید میآید.
وضوح تصویر و نور صحیح دو شرط اساسی برای موفقیت عکاس در برداشتن عکس از نظر فنی است. عکسی را از نظر فنی میتوان «عکس خوب دانست که محاسبة نور آن صحیح انجام بگیرد و تمام جزئیات آن در حد کافی از وضوح برخوردار باشد. اما هر تصویری که از لحاظ فنی صحیح و خوب باشد. الزاماً عکس جالبی نیست. در موقع گرفتن عکس، اگر قلب و روح انسان در برابر موضوعی که انتخاب کرده است از احساس خالی باشد، حساسترین فیلمها هم نخواهد توانست کوچکترین خدمت و کمکی بکند، زیرا عکس خوب با داشتن معنی و مفهوم و با برخورداری از محتوی و فرم، باید بتواند توجه بیننده را جلب کند و مدتی معطوف خود نگهدارد.
از لحاظ فرم، یعنی طرز قرار گرفتن خطها، سطحها، حجمها، و شکلها، که در حقیقت هر تصویری از همین اجزاء تشکیل میگردد. از اصول و قواعد کمپوزسیون (ترکیببندی) میتوان کمک گرفت. وقتی عکس خوبی را تماشا میکنید، بلافاصله نظرتان به موضوع آن جلب میشود. سپس مشاهده میکنید که (1) عناصر تصویر به کمک طرح و شدت و ضعف رنگها، با موضوع اصلی ایجاد همآهنگی کردهاند، و (2) هیچ چیزی نیست که توجه بیننده را از موضوع اصلی منحرف کرده به سوی خود بکشاند. در نتیجه، از مجموعة تصویر احساس توازن و تعادل میشود.
وظیفه عکاس هنرمند است که ترکیبها را بیابد، جدا سازد و برای تماشای دیگران آماده کند. آنچه نظر یک عکاس را جلب میکند بیشک چیزی است که با روح و فکر و سرشت او پیوند دارد، چرا که او را وادار به انتخاب یکی و انصراف از دیگری میکند.
آنچه در یک عکس مهم است وسیلهای نیست که آن را گرفته، بلکه عکاسی است که آن را پدید آورده است. این عکاس است نه دوربین که بهترین عکسها را به وجود میآورد. بیان هنری امری است فطری و غریزی و اکثراً بیش از معلومات و اطلاعات به احساسات نیاز دارد.
انتخاب یک مربع یا مستطیل، به اصطلاح چهارچوبی، است که موضوع را در برمیگیرد، اغلب اوقات این کار لحظهای پیش از گرفتن عکس در داخل پنجره دید (ویزور) انجام میپذیرد. برای یک عکاس خوب، کادربندی یک موضوع عبارت است از لحاظ کردن آن به هنگام عکسبرداری در داخل چهارضلع پنجرة دید به طرزی مناسب. ابعاد موضوع هر چه باشد، امکان کادرگیریهای متعدد وجود دارد. از صحنههای خیلی کلی تا جزئیات، به اصطلاح دیگر از پلان کلی تا پلان جزئی.
پلان یا نمای کلی. موضوع را با محیطش نشان میدهد. مانند ساختمانی در میان یک منظره.
نمای متوسط. کادربندی فشردهتری دارد و روی موضوع اصلی بیشتری تأکید میکند، بیآنکه جای زیادی برای اطراف آن باقی بگذارد، این شیوة کادربندی برای صفحههای داستانی که از موضوعهای زنده گرفته میشود بسیار مناسب است.
نمای نزدیک قسمت اصلی موضوع را شامل میشود، بدون آنکه متضمن محیط و جوانب باشد: مانند کودکی در گهواره.
نمای درشت. فقط حاوی پرمعنیترین قسمت موضوع است: مانند دست، صورت، گلبرگهای یک گل و غیره …. میتوان گفت: که نمای درشت بر روی جزئیاتی انگشت میگذارد که خود میتواند موضوع مستقلی باشد.
به این ترتیب قدرت بیان منحصر به فردی به تصویر میبخشد. نمای درشت به شدت مورد توجه عکاسان مدرن است زیرا توجه انسان را به جزئیاتی جلب میکند که چشم معمولاً به تجزیه و تحلیل آن نمیپردازد.
جایی است که چشم بیننده یا عدسی دوربین قرار دارد و یکی از ارکان اساسی عکاسی محسوب میشود. زیرا پرسپکتیو موضوع فقط به آن بستگی دارد.
نقطه دید پایین. پلانهایی را که به طور طبیعی قرار دارند در هم میفشارد و چنان به نظر میرسد که اشیا را به هم نزدیک کرده و به روی هم انداخته است. ارتفاع اشیایی را که در پلان (پیشزمینه) واقعاند تشدید میکند. خط افقی را پایین میآورد.
نقطه دید بالا. پلانها را از هم جدا میکند و به نظر میرسد. که اشیا از هم دور شدهاند. ارتفاع اشیاء واقعی در پلان اول میکاهد. گویی به زمین چسبیدهاند. خط افق را بالا میبرد.
نقط دید طبیعی. همان است که به آن عادت کردهایم و انتخاب نقطه دید، عامل اساسی در عکاسی است.
خطها اسکلت حقیقی تصویر را پدید میآورند. بعضی از خطوط موضوع، خطهای اصلی هستند. به عبارت دیگر از آنها نمیتوان چشم پوشی کرد. این خطوط، پدید آرونده فرمها و شکل اشیاء، حد و مرز نواحی خاکستری و رنگها و نیمرنگها هستند و سایه را از روشن جدا میکنند. خط افق، حد فاصل متعلقات زمین و آسمان است و به شکلی سمبولیک (نمادین) یادآور بینهایت میباشد. خطوط دیگر ـ مستقیم، منحنی، شکسته، عمودی، مایل، افقی، ساده و یا مرکب همواره در شکل دادن به تصویر نقش مهمی به عهده دارند خطها سخن میگویند.
· خط مایل. احساس وقت.
این متن فقط قسمتی ازپایان نامه عکاسی تبلیغاتی می باشد
جهت دریافت کل متن ، لطفا آن را خریداری نمایید