دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 2 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 245 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 60 |
استرس و بهداشت روانی
پژوهشگرانی که استرس و رابطه آن با بهداشت روانی را مطالعه کردهاند، از استرس تعاریف زیادی ارائه دادهاند. در اینجا تعریف سلیه (1994)، فیزیولوژیست کانادایی آورده میشود. سلیه، که تحقیقات و نوشتههای او درباره استرس، از اهمیت ویژهای برخوردار است، استرس را چنین تعریف میکند: مجموعه واکنشهای غیراختصاصی ارگانیسم در مقابل هر نوع تقاضای سازگاری از آن. مثال زیر مطلب را روشنتر میکند. اگر در چله زمستان فوتبال بازی کنیم، بدن ما با سرعت بخشیدن به ضربان قلب و تنفس و با تحریک غدد مولد عرق، واکنش نشان خواهد داد. اگر ده دقیقه مانده به شروع کلاس، مطلع شویم که باید گزارش تحقیقی خود را همین امروز تحویل دهیم، تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس افزایش خواهد یافت و عرق سرد سرتاپای وجود ما را خواهد گرفت. بدین ترتیب، میتوان گفت: استرس عبارت از یک واکنش جسمیاست که به دنبال یک تحریک درونی(شناختی) یا بیرونی (محیطی) بوجود میآید. محرکی که استرس بوجود میآورد، عامل استرسزا نامیده میشود.
برای آن که استرس و عوامل استرسزا روشنتر تعریف شود، باز هم مثال میآوریم. فرض کنید درس سمینار دارید و از شما خواستهاند تا درباره موضوعی مطلب جمعآوری کنید و آن را در کلاس به صورت سخنران (کاری که در تخصص شما نیست) ارائه دهید. واکنشهای جسمی، مثل افزایش تعداد ضربانهای قلب و آهنگ تنفس، بالا رفتن فشار خون، درد معده، خشک شدن دهان، عرق کردن دستها و. . . . نشانههای استرس خواهد بود. عوامل استرسزا، که این واکنشها را راه میاندازد، عبارتند از: انتقاد درونی از خود، دلهره ناشی از نگاههای کنجکاوانه برخی دانشجویان، لب و لوچه آویزان کردن برخی دیگر، تفسیرها و واکنشهای استاد. بنابراین، عامل استرسزا، یعنی هر محرکی که استرس بوجود آورد.
نباید از مثال بالا چنین نتیجه گرفت که استرس همیشه منفی است و باید از آن اجتناب کرد. اگر خوب توجه کنیم، خواهیم دید که تعریف سلیه، هرنوع تقاضای سازگاری از ارگانیسم را استرسآور میداند. بنابراین، میتوان گفت که تقریباً همه محرکهای بیرونی میتوانند استرس ایجاد کنند، چون همه آنها از ارگانیسم میخواهند که سازگار شود، مثلاً وقتی صدایی میشنویم، به طرف آن برمیگردیم و وقتی غذایی در دهان میگذاریم، بزاق ترشح میشود و همه این اعمال برای سازگاری با موقعیت است.
بدین ترتیب میتوان گفت که در موارد زیادی، استرس خوشایند و مفید خواهد بود، مثلاً ورزش، عامل استرسزای خوشایند و مفیدی است، زیرا اثربخشی دستگاه قلبی ـ عروقی را افزایش میدهد. سلیه (1974) بین استرس خوشایند یا مثبت، مثلاً ورزش ملایم و استرس ناخوشایند یا منفی، مثل بیماری بلندمدت، تفاوت قائل میشود. میتوان گفت که ارگانیسم همیشه در حال استرس است، خواه این استرس خوشایند باشد یا ناخوشایند، خواه ملایم باشد یا ناملایم. نبود کامل استرس هرگز امکانپذیر نخواهد بود، مگر اینکه تحریک بیرونی وجود نداشته باشد و آن زمانی است که فرد در زیر خروارها خاک خوابیده است. بنابراین، وجود استرس برای بقاء ضرورت دارد.
روانشناسانی که در زمینهی بهداشت روانی کار میکنند، اصولاً علاقه دارند پیامدهای منفی استرس را مطالعه کنند و به همین دلیل، آنها اصطلاح استرس را در معنای استرس منفی یا زیانآور بکار میبرند، حال آنکه استرس میتواند جنبه مثبت نیز داشته باشد.
استرس در همه زمینههای زندگی و در همه جا با درجات مختلف، حضور دائمیدارد. علتهای اصلی استرس عبارتند از: دگرگونیهای زندگی، استرس بلندمدت، گرفتاریهای زندگی، ناکامیو تعارضها.
رویدادهای مهمیکه زندگی را تحت تاثیر قرار میدهند، مثل ازدواج، فوت یکی از اعضای خانواده یا تغییر محل سکونت، میتوانند استرس به همراه آورند. طبق نظر هولمز و راهه (1967)، مواجه شدن با تعداد زیادی از موقعیتهای استرسزا، در یک زمان کوتاه، میتواند برای بهداشت روانی پیامدهای نامساعد داشته باشد. همه تغییرات زندگی، از جمله ازدواج، مرگ یکی از اعضای خانواده، تغییر در ساعات کار روزانه و حتی تغییر در ساعات حرکت وسایل نقلیه استرسزاست و اگر میزان استرس از توانایی سازگاری ارگانیسم قراتر رود، میتواند بهداشت روانی او را بخطر اندازد و حتی به بیماریهای جسمینیز منجر شود.
هولمز و راهه، مقایسهای تهیه کردهاند که 41 موقعیت استرسزا را به ترتیب اهمیتی که دارند، شامل میشود و میتواند رابطه دگرگونیهای زندگی با بهداشت روانی را پیشبینی کند. مولفان، برای هر یک از موقعیتها، ارزش عددی قایل شده و بدین وسیله مقیاسی بوجود آوردهاند که دگرگونیهای زندگی را ارزشیابی میکند.
مقیاس هولمز و راهه در زیر آورده شده است. موقعیتها را بخوانید، دگرگونیهای زندگی خود را در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها علامت بزنید. جمع کل امتیازها را بدست آورید. اگر جمع کل امتیازها بین 200-150 شد، 37% احتمال خواهد داشت که در طول سال مریض شوید. اگر جمع کل امتیازها بین 200 تا 300 و بالاتر از 300 شد، احتمال بیماری شما به ترتیب، 50. 80% خواهد بود.
طبق نظر مولفان، اشخاصی که امتیازهای آنها بیشتر از 300 باشد، در مقایسه با افرادی که در حد متوسط قرار دارند، احتمالاً از نظر روانی افسردگی نشان میدهند و از نظر جسمی، به بیماریهای قلبی ـ عروقی و غیره نیز مبتلا میشوند. مولفان که افزایش جمع کل امتیازها میتواند پیش آگهی افزایش حوادث و رویدادهای ناگوار زندگی باشد.
البته، مقیاس هولمز و راهه انتقادهای زیادی بدنبال آورده است، زیر برخی متخصصان بهداشت روانی معتقدند که تعداد زیادی از این موقعیتها استرسزا نیست. پس میتوان پرسید که دقت این مقیاس تا چه اندازه لازم است؟
موقعیتها را یک به یک بخوانید و دگرگونیهای خود در دوازده ماه گذشته و امتیازهای مربوط به آنها را علامت بزنید. جمع کل امتیازها را به دست آورید و برای تفسیر نتایج، به متن مراجعه شود.
موقعیت |
امتیاز |
پاسخ |
فوت همسر |
100 |
r |
طلاق |
73 |
r |
جدایی از همسر |
65 |
r |
زندانی شدن |
63 |
r |
فوت یکی از اعضای خانواده |
63 |
r |
زخمییا بیمار شدن |
53 |
r |
ازدواج |
50 |
r |
از دست دادن کار |
47 |
r |
آشتی با همسر |
45 |
r |
بازنشستگی |
45 |
r |
تغییر در سلامتی یکی از اعضای خانواده |
44 |
r |
حاملگی |
40 |
r |
مسائل جنسی |
39 |
r |
ورود عضو جدید به خانواده |
39 |
r |
تغییر در محل کار |
39 |
r |
تغییر در وضع اقتصادی |
38 |
r |
تغییر در تعداد درگیریها با همسر |
35 |
r |
وام مهم مسکن |
32 |
r |
ناتوانی در پرداخت وام مسکن یا وامیدیگر |
30 |
r |
تغییر در مسوولیتهای شغلی |
29 |
r |
رفتن یک فرزند از خانه |
29 |
r |
اختلاف با والدین همسر |
29 |
r |
تحقق یافتن برنامههای شخصی سطوح بالا |
28 |
r |
شروع مجدد یا قطع کار همسر |
26 |
r |
شروع یا پایان تحصیلات |
26 |
r |
تغییر در شرایط زندگی |
25 |
r |
تجدیدنظر در عادات شخصی |
24 |
r |
مساله با والدین |
23 |
r |
تغییر در ساعات یا شرایط کار |
20 |
r |
تغییر محل سکونت |
20 |
r |
تغییر محل تحصیل |
20 |
r |
تغییر در سرگرمیها |
19 |
r |
تغییر در فعالیتهای مذهبی |
19 |
r |
تغییر در فعالیتهای اجتماعی |
19 |
r |
وام کوچک خرید خانه یا غیره |
17 |
r |
تغییر در ساعات خواب |
17 |
r |
تغییر در تعداد دور هم جمع شدنهای خانوادگی |
16 |
r |
تغییر در عادات غذایی |
15 |
r |
گذراندن تعطیلات تابستانی |
13 |
r |
شرکت در جشنهای نوروزی |
12 |
r |
خلافکاریهای جزئی |
11 |
r |
لازاروس و فولکمن (1984) سه فرضیه ارائه دادهاند که اساس ارزشیابی استرس بر حسب موقعیتها را تشکیل میدهند. آنها ابتدا فرضیه استرسآور بودن هر دگرگونی را مورد تردید قرار دادهاند. این دو نظریهپرداز، برای بیان تردید خود، بر تحقیقاتی تکیه کردهاند که طبق یافتههای آنها، رویدادهای مهم و چشمگیر زندگی، مثل یائسگی و بازنشستگی، در اکثر افراد مسائل جدی به همراه نمیآورد (نوگارتن، 1970؛ روزوف، 1963).
همچنین آنها روی این اعتقاد تردید کردهاند که دگرگونی باید آنقدر مهم باشد که استرس بیماریزا ایجاد کند. آنها متوجه شدهاند که انسانها، در ادراک از رویدادها، تفاوتهای فردی زیادی دارند، به طوری که یک رویداد معین برای یکی استرس شدید ایجاد میکند، اما برای دیگری هیچ استرسی به همراه نمیآورد، مثلاً خانه و نقل مکان به محیط دیگر میتواند برای یکی کاملاً استرسآور و برای دیگری آْرزوی دیرینه باشد.
به عقیده لازاروس (1990)، موقعیت زمانی استرسزا خواهد بود که فرد وادار شود تا برای مقابله با آن از منابعی که در اختیار دارد، به شدت استفاده کند. او معتقد است که ما موقعیتها را ارزشیابی میکنیم تا ببنیم آیا در حال حاضر خطرناک هستند یا بالقوه میتواند خطرناک باشند یا رقابتی ایجاب میکنند که با خوشبینی و علاقه آن را دنبال میکنیم؟ ما این ارزشیابی را بر اساس افکار، استعدادها و تجربههای شخصی انجام میدهیم. بدین ترتیب، هر موقعیت بر اساس ارزشیابی خود شخص، میتواند یک آزمایش سخت یا یک موقعیت طلایی باشد.
بالاخره، لازاروس و فولکمن، معتقد نیستند که دگرگونیهای مهم زندگی میتوانند علتهای بیماریها باشند. درست است که استرس میتواند به طور معنیدار، به بیماریهای مختلف کمک کند، همبستگی بین ارزشهای دگرگونیها و بیمای نزدیک به 12/0 است. به دلیل این همبستگی ضعیف، به نظر میرسد که ارزشهای دگرگونیها برای پیشبینی بیماری مناسب نیست.
موقعیتهای استرسزا تنها به صورت رویدادهای کوتاهمدت، مثل مرگ یا تولد جلوه نمیکند، ازدواج با شکوه یا حقیرانه، موقعیتهای کاری نامناسب یا جو سیاسی خفقانآور نیز میتوانند به صورتهای عاملهای استرسآور بلندمدت جلوه کند. با این همه، خواه این عوامل کوتاهمدت باشند خواه بلندمدت، هر شخص به نحو متفاوتی در مقابل آنها واکنش نشان میدهد، مثلاً یک کارگر میتوان سالیان سال در زیر سلطه یک کارفرمای بداخلاق به کار خود ادامه دهد، اما کارگر دیگری حتی نمیتواند یک ماه نیز طاقت بیاورد.
واکنش هر کس در مقابل عوامل استرسزای بلندمدت، به ارزشیابی شناختی او از موقعیت وابسته است. از نظر شخصی، رویدادهای طلاق، از دست دادن کار، اعتیاد به الکل و مسائل اقتصادی میتوانند برای همه اعضای خانواده استرس شدیدی به همراه آورند. زندگی اجتماعی نیز میتواند استرسآور باشد، زیرا برای پیدا کردن چند دوست و نگاه داشتن آنها، اغلب به تلاش و انرژی زیادی نیاز داریم. این حالت مخصوصاً در مورد کسانی که کمرو هستند یا در مقابل بیگانگان راحت نیستند، بیشتر صدق میکند. حفظ دوستیهای بلندمدت نیز گاهی دشواریهایی بوجود میآورد، زیرا دوری مسافت، الزامهای اداری یا شغلی و ازدواج، ساعت فراغت را محدود و رفت و آمدها را دشوار میکند. همهی این عوامل استرسهای بلندمدت به همراه میآورد.
در تحقیقات مربوط به استرس بلندمدت، اغلب عوامل استرسزا در محیط کار یا در ارتباط با کار را مطالعه کردهاند. اشخاص معمولاً از این نظر استرس دارند که میخواهند شغل خود را حفظ کنند یا آن را تغییر دهند، زیرا نیاز به درآمد دارند یا نمیتوانند با همکاران خود کنار بیایند. بنابراین، در اجتماعی که امنیت شغلی وجود ندارد و مردم همیشه نگران از دست دادن کار خود هستند، یا نمیتوانند محل کار خود را تغییر دهند و در کنار افرادی باشند که با آنها راحت هستند، بهداشت روانی رخت میبند و به ناکجا آباد میرود.
استرس میتواند خود فرد و اعضای خانواده او را به شدت تحت تاثیر قرار دهد. طبق تحقیقات، پدری که از نظر کاری استرس دارد، بیشتر آماده است که با خانواده و مخصوصاً با پسر خود درگیری پیدا کند. اثر این درگیری تا آنجا پیش میرود که پسر در ایجاد رابطه رضایتبخش با دوستان خود نیز ناموفق میشود.
علاوه بر انواع مختلف استرسهای بلندمدت، استرسهای روزانه نیز وجود دارند که به گرفتاریها یا کارهای روزانه نسبت داده میشوند. این گرفتاریها، که به ظاهر بیمعنا و کماهمیت به نظر میرسند، مثل پیدا کردن جای پارک برای اتومبیل، ایستادن در صف نان و اتوبوس، پرداخت به موقع پول آب، برق و تلفن، کنترل دفعات تلفن به شهرستان، کنترل مصرف روزانه آب و برق و. . . . میتوانند به منابع مهم استرس تبدیل شوند و بهداشت روانی را با نوسانهای زیانآور مواجه کنند.
برخی متخصصان معتقدند که گرفتاریهای روزانه خیلی بیشتر از رویدادهای زندگی استرسزاست. در واقع، میتوان گفت که وقتی رویدادهای مهمیدر زندگی اتفاق میافتد، گرفتاریهای روزانه خود به خود افزایش مییابند و در نتیجه خود رویداد بیشتر استرسزا میشود. مثلاً به هنگام ازدواج یا مرگ عزیزان، گرفتاریهای زندگی بیشتر میشود و قدرت استرسزایی ازدواج یا مرگ را افزایش میدهد. به همین علت، در مقیاس ارزشیابی دگرگونیهای زندگی، به تغییر محل سکونت 12 امتیاز و به طلاق 73 امتیاز داده شده است. تغییر محل سکونت، تعداد زیادی گرفتاریهای روزانه ایجاد میکند، اما طلاق میتواند در دراز مدت، دهها گرفتاری بوجود آورد، از جمله اجبار در تعویض خانه یا ترک خانه بوسیله زن یا شوهر. حتی امکان دارد که مقدمات تعویض خانه یا گذاشتن خانه در معرض فروش، خیلی بیشتر از اثاثکشی استرسآورتر باشد. همه این رویدادهای مهم و به همراه آنها، همه گرفتاریهای زندگی میتوانند بر سلامت روانی ضرر داشته باشند، اما همانطور که گفته شد، در این مورد نیز تفاوتهای فردی قابل ملاحظهای وجود دارد.
این که علت استرس روانی باشد یا جسمانی، خیلی مهم نیست. وقتی در حال استرس هستیم، بدن تعداد زیادی تغییرات فیزیولوژیک کوچک و بزرگ تحمل میکند. مهمترین این تغییرات، که میتواند مقاومت بدن در مقابل بیماریها را تضعیف کند، آنهایی هستند که بوسیله دستگاه عصبی خودکار (سمپاتیک و پاراسمپاتیک) تنظیم میشود.
در استرسهای ضعیف، دستگاه پاراسمپاتیک سرعت ضربان قلب را کاهش میدهد و فشار خون را پایین میآورد، در حالی که حرکات ماهیچهای معده و روده را افزایش میدهد. بدین ترتیب، ارگانیسم میتواند انرژی لازم را نگهدارد، مواد غذایی را جذب کند، عملکرد طبیعی داشته باشد و نهایتاً از نظر بهداشت روانی در حالت بهنجار به سر برد. در شرایط استرسزا، دستگاه سمپاتیک فعال میشود. بدین صورت که تعداد ضربانهای قلب و تعداد نفس کشیدنها را افزایش میدهد، فشار خون و ماهیچهای را بالا میبرد، حرکات ماهیچهای را کند و رگهای خونی را منقبض میکند و برخی هورمونها، از جمله آدرنالین و کرتیزول را آزاد میسازد. این هورمونها چربیها را به جریان خون وارد میکنند و در نتیجه برای ارگانیسم انرژی فراهم میآورد.
میتوان گفت که فعالیت سمپاتیک، واکنش در مقابل استرس است و به راحتی تبیین میشود. در مراحل اول تکامل انسان، برای رو در رویی با استرس، دستگاه عصبی خودکار یکی از این دو سایق را راه میانداخت: جنگ یا گریز. وقتی فرد در حالت استرس شدید قرار میگرفت، مثلاً زمانی که مجبور میشد با خرسی یا دشمنی قویتر از خود روبرو شود، تنها دو راه منطقی در پیش داشت: جنگ یا گریز. در این شرایط، اجداد ما به نیروهای فیزیولوژیک، نیروهایی که به کمک دستگاه عصبی سمپاتیک فراهم میشود، نیاز داشتند.
ما نیز همان واکنشهای خودکار نیاکان خود را داریم، اما محیطی که در آن زندگی میکنیم، خیلی فرق دارد. برای آنکه بتوانیم از موقعیتهای استرسزا بیرون بیاییم، خیلی کم اتفاق میافتد که مستقیماً مبارزه کنیم یا بدون از دست دادن فرصت، پا به فرار بگذاریم. بنابراین، نیاز نداریم که تعداد ضربانهای قلب افزایش یابد یا فشار خون بالا رود و میزان هورمونها نیز بیشتر شود. در دنیای امروزی، برای آنکه بتوانیم بهداشت روانی و سلامت جسمیخود را از دست ندهیم، یاد نگرفتهایم جنگ یا گریز کنیم، بلکه یاد گرفتهایم خونسرد باشیم و مسایل را به شیوه منطقی حل کنیم. این شیوه عمل، ما را از واکنش جسمیدر مقابل تغییرات فیزیولوژیک، تغییراتی که بوسیله عوامل استرسزا بوجود میآید، معاف میکند. در فرهنگ امروزی، واکنش فرار یا مبارزهی دستگاه عصبی خودکار خود یک واکنش غیرانطباقی به حساب میآید. به علاوه، این واکنش تغییرات فیزیولوژیک ایجاد میکند که آنها نیز به نوبه خود، میتوانند در درازمدت برای سلامتی جسمیو روانی مضر باشند، بدین صورت که بیماریهای حاد، مثل حملههای قلبی و سرطان، بوجود آورند.
در سال 1963، سلیه اعلام کرد که عوامل استرسزای شدید، واکنش فیزیولوژیک تعمیم یافتهای ایجاد میکند و این واکنش را سندرم کلی سازگاری نامید (شکل زیر). این واکنش سه مرحله دارد: مرحله اول اعلام خطر یا هشداری است، یعنی ارگانیسم از طریق فعال کردن دستگاه عصبی سمپاتیک (سرعت بخشیدن به ضربانهای قلب، بالا بردن فشار خون و افزایش ترشح هورمونها و. . . ) در مقابل عوامل استرسزا واکنش نشان میدهد. بنابراین، ارگانیسم مقدار زیادی انرژی در اختیار میگیرد، بیشتر دقت میکند و آماده میشود که با عوامل استرسزا مبارزه کند، اما مقاومت او در مقابل بیماری تضعیف میشود. اگر عامل استرسزا همچنان حضور داشته باشد، ارگانیسم به مرحله مقاومت وارد میشود. در این مرحله، هشداری یا اعلام خطر از بین میرود و ارگانیسم خود را با عامل استرسزا انطباق میدهد، میزان مقاومت او در برابر بیماری، به بالاتر از حد طبیعی افزایش مییابد. این مرحله برای ارگانیسم مرحله پرزحمتی است. ادامه طولانی عامل استرسزا، دیر یا زود مرحله فرسودگی را به همراه میآورد
جهت دریافت فایلاسترس و بهداشت روانی لطفا آن را خریداری نمایید
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 142 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 164 |
مکانیسم های دفاعی- روانی
فهرست مطالب
عنوان صفحه
چکیده .................................................................................................................. 1
فصل اول: کلیات
مقدمه ................................................................................................................... 3
بیان مسئله ........................................................................................................... 4
فصل دوم: مباحث نظری
زیگموند فروید ..................................................................................................... 7
تعریف روانکاوی ................................................................................................ 15
ساختار شخصیت ............................................................................................... 18
دیدگاه روان پویشی .......................................................................................... 34
دیدگاه انسان گرایی .......................................................................................... 44
دیدگاه صفت ..................................................................................................... 47
نظریه اجتماعی شناختی .................................................................................... 49
مکانیزمهای دفاعی ............................................................................................. 54
تاریخچه مکانیزم دفاعی ..................................................................................... 58
عملکرد مکانیزم دفاعی ...................................................................................... 60
ویژگی مکانیزم دفاعی ....................................................................................... 62
مکانیسم دفاعی و سبکهای مقابله ....................................................................... 71
سبکها و مکانیسم های دفاعی- روانی .............................................................. 72
نظریه فروید در مورد مکانیسم دفاعی .............................................................. 79
طبقه بندی مکانیسم دفاعی ................................................................................. 81
حمایتهای تجربی................................................................................................. 143
سنجش مکانیزمهای دفاعی ............................................................................... 154
انواع آزمونها ..................................................................................................... 156
آزمون علاقه..................................................................................................... 157
آزمون شخصیت................................................................................................ 158
آزمون سازگاری بل ......................................................................................... 161
آزمون شخصیت مینسوتا................................................................................... 162
روشهای فرافکنی............................................................................................... 163
آزمون رورشاخ.................................................................................................. 165
آزمون دریافت ذهنی ......................................................................................... 166
فصل سوم :بحث و نتیجه گیری
برایند بحث.......................................................................................................... 169
فهرست منابع
منابع فارسی ...................................................................................................... 170
منابع انگلیسی
چکیده
زیگموند فروید در 1909 طی یک سلسله سخنرانی در دانشگاه کلارک که به دعوت روان شناسی به نام جی. استانلی هال انجام شد، روان شناسی روانکاوانه را به ایالات متحده معرفی کرده بنابراین در ایالات متحده نخستین بار روان شناسها بودند که نظریات ووید را در مجامع علمی به رسمیت شناختند. امروزه تأثیر و نفوذ فروید چنان فراگیر شده است که برخی جز آشنایی مختصری با روانکاوی هیچ چیز دیگری از روان شناسی نمی دانند.
اگر بخواهیم در کنار رفتار گرایی و روان شناسی هیئت نگر به یکی از نظریه های مهمتر فروید اشاره کنیم، تفسیر او از ناخودآگاه مناسبتر است. مبنای نظریه فروید درباره ناخودآگاه این مفهوم است که خواسته های نامقبول (ممنوع شده یا مجازات شده) دوران کودکی از حوزه آگاهی رانده به بخشی از ناخودآگاه تبدیل می شوند و در آنجا همچنان تأثیر خود را اعمال می کنند. ناخودآگاه به راههای مختلفی از جمله رویا، لغزش زبان، و حرکات ادایی[1] فشار می آورد تا محملی برای ابراز محتویات خود بیابد. روش روانکاوی یعنی تداعی آزاد با راهنمایی روانکاو نیز خود راهی است برای کمک به خواسته های ناخودآگاه تا به شکل کلامی ابراز شوند. طبق نظریه سنت فروید این خواسته های ناخودآگاه تقریباً فقط یک ماهیت دارن و آن ماهیت حسنی است. این تأکید نظریه فروید بر فعالیت مبنی کودکان یک یاز موانع قبول آن در ابتدای مطرح شدن این نظریه بود.
فصل اول
کلیات
مقدمه
مکانیسم های دفاعی من[2] فرآیندهایی در ساختار شخصیت هستند که بر سازش روانشناختی تأثیر می گذارند (بلک و بلک، 1994؛ ویلنت، 2000) پژوهشگران
مکانیسم های دفاعی من، سازمان سلسله مراتبی دفاعها را در امتداد پوستار سازش یافتگی تأیید کرده اند. (بوند، گاردنر، کریستنیم و سیگال، 1983؛ سمرد، گرینسپون و فیبزگ، 1973؛ ویلنت، 1977، 1992؛ هان، 1977). مکانیسم های دفاعی که مسئولیت محافظت از من را در مواجهه با شکل های مختلف اضطراب بر عهده دارند (فروید، 1923)، بر حسب نوع کنش وری ممکن است بهنجار یا نابهنجار و کار آمد یا ناکار آمد باشند. اندروز و سینگ و بوند (1993) بر اساس طبقه بندی سلسله مراتبی ویلنت (1971،1976) مکانیسم های دفاعی را به سه سبک دفاعی رشد یافته[3]، نوروتیک[4] و رشد نایافته[5] تقسیم کرده اند. مکانیسم های دفاعی رشد یافته به منزله شیوه های مواجهه انطباقی، بهنجار و کارآمد محسوب می شوند. مکانیسم های دفاعی نوروتیک و رشد نایافته، شیوه های مواجهه غیر انطباقی و ناکار آمد هستند.
بیان مسئله
فرض اصلی نظریه و فن روان تحلیلی: از آغاز بر ماهیت خود فریبی فراگیر[6] انسان بوده است (وستن و گاربارد، 1997). از نقطه نظر روان پوشی، هر عمل شناختی به خودی خود مشکلی از نظم دهی عاطفی[7] است. (وستن وفیت، 1996). بر این اساس دفاع، تقلای هوشیار انگیخته شده ای تعریف می شود که هیجان دردناک را به حداقل و هیجان لذت بخش را به حداکثر می رساند(وستن، 1998).
در تعریف آنا فروید 1995) می توان یافت: «مکانیزم های دفاعی راهها و شیوه هایی هستند که «من» با کمک آنها اضطراب و رنجش را پس زده و کنترل را روی رفتار تکانشی[8] و غریزی اعمال می دارد». او همچنین علائم روان آزارنده[9] را پیامد استفاده مستمر و عادتی از شکل خاصی از دفاع می داند.
به این ترتیب مکانیزم های دفاعی برای مهار اضطراب تشکیل شده و اضطراب تشکیل شده و اضطراب به منزله هشداری برای «من» است تا مکانیزم های دفاعی را به خدمت بگیرد (آرلو، 2000).
نکته اساسی و کاربردی مکانیزم های دفاعی در تقابل با تشخیص است (باندو و ایلالت، 1986).
اهمیت مکانیسم های دفاعی تا جایی پیش رفت که کارسو و اسکورل و استرای هورن (1980 و 1983، به نقل از ازباند و همکاران، 1986). محور ششم، VI، را برای DSMIIIR پیشنهاد کردند. طرح محور ششم که امکان تمایز روان پویه ها با منابع محرک مربوط به تشخیص های محور I و II که مشابه هم هستند را میسر می کند، جایگاه مهم مکانیزم های دفاعی را برجسته می سازد.
فصل دوم
مباحث نظری
زیگموند فروید (1939-1856)
زیگموند فروید در ششم ماه مه 1856 در فری برگ، مراوی (که اکنون پریبر، چکسلواکی است) به دنیا آمد. در 1990، نام میدان استالین این شهر به میدان فروید تبدیل شد. پدرش تاجر پشم بود که چون در مراوی ورشکست شد، با خانواده اش ابتدا به لایپزیک و مدتی بعد، یعنی هنگامی که فروید 4 ساله بود، به وین نقل مکان کرد. فروید تقریباً مدت 80 سال در وین باقی ماند.
پدر فروید 20 سال از مادرش مسن تر و مردی سختگیر و قدرت طلب بود. فروید هنگامی که پسر خردسالی بود، ضمن احساس ترس از پدر، او را دوست می داشت. مادرش حمایت کننده و با محبت بود، و فروید نسبت به او احساس دلبستگی هوس آلودی داشت. البته این ترس از پدر و کشش جنسی نسبت به مادر چیزی است که بعدها فروید آن را عقده ادیپ نامید، و چنین به نظر می رسد که این مفهوم از تجارب دوره کودکی وی و یاد آوری آنها گرفته شده باشد. چنانکه خواهیم دید بیشتر نظریه او از ماهیت شرح حال خودش گرفته شده است.
از هشت فرزند خانواده، فروید توانایی ذهنی بیشتری از خود نشان داد، وخانواده اش
برای تشویق او تلاش می کردند. اتاق وی تنها اتاق خانه بود که یک چراغ نفتی داشت، که برای مطالعه روشنایی بهتری ایجاد می کرد، سایر اعضای خانواده از شمع استفاده می کردند. کودکان دیگر، که او در برابر آنها رقابت و آزردگی خاطر بیشتری نشان می داد، اجازه نداشتند به تمرین موسیقی بپردازند، از بیم آنکه مبادا سر و صدا برای دانشمند جوان مزاحمت ایجاد کند.
فروید یک سال بیش از سن معمول وارد دبیرستان شد که در آنجا شاگردی درخشان بود، و در سن 17 سالگی به عنوان فردی ممتاز از آنجا فارغ التحصیل شد. نظریه تکامل داروین علاقه او را در مورد رویکرد عملی نسبت به دانش بیدار کرد، و فروید تصمیم به تحصیل در پزشکی گرفت. به اشتغال در طبابت تمایل زیادی نداشت، اما رشته پزشکی را به این امید انتخاب کرد که او را به حرفه ای در زمینه پژوهشهای علمی هدایت کند.
او در سال 1873 تحصیلات خود را در دانشگاه وین آغاز کرد. به سبب علاقه به سایر رشته هایی که رابطه مستقیم با تحصیل در رشته پزشکی نداشت، فلسفه، اتمام تحصیلات او هشت سال به طول انجامید. در ابتدا توجه او به زیست شناسی متمرکز شده و بیش از 400 مار ماهی نر را برای بررسی دقیق بیضه ها کالبد شکافی کرد. او از این بررسیها نتیجه ای به دست نیاورد، اما این نکته قابل توجه است که نخستین تلاش وی در راه تحقیق به امور جنسی معطوف شد. سپس به فیزیولوژی و مطالعه درباره نخاع شوکی ماهی روی آورد و شش سال در انستیتوی فیزیولوژی روی یک میکروسکوپ کار کرد.
فروید در دوره تحصیل پزشکی خود آزمایش درباره داروی کوکائین را آغاز کرد. او شخصاً آن را مصرف می کرد، و آن را در اختیار نامزد، خواهران و دوستان نیز قرار می داد. از این رو فروید مسئول معرفی کوکائین برای استفاده در معالجات پزشکی شناخته شده است. او نسبت به این ماده اشتیاق داشت و می گفت که ماده افسردگی او را بهبود می بخشد و به بهبودی سوء هاضمه مزمن او کمک می کند. تصور می کرد داروی عجیبی را کشف کرده است که همه بیماریها از سیاتیک تا
دریا زدگی را درمان می کند و شهرت و معروفیتی را که مشتاقانه طالبش بود برایش فراهم می سازد. اما این طور نشد. یک از پزشکان همکار فروید، هنگامی که مکالمه اتفاقی فروید درباره کوکائین را شنید، با انجام آزمایشهایی کشف کرد که این دارو می تواند برای بی حس کردن چشم انسان به کار بسته شود، و بدین ترتیب عمل جراحی چشم را برای نخستین بار ممکن ساخت. فروید در 1884 مقاله ای درباره استفاده های سودمند کوکائین منتشر کرد، و این مقاله تا اندازه ای به عنوان عاملی برای مصرف همه گیر کوکائین در اروپا و ایالات متحد تلقی شد که تا سالهای دهه 1920 ادامه داشت. فروید به خاطر جانبداری از مصرف کوکائین برای مقاصدی غیر از جراحی چشم و ترویج این آفت در جهان به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او در بقیه عمر خود کوشید تا صحه ای را که به مصرف کوکائین گذاشته بود ازخاطره اش محو کند، وقتی در شرح حال خود از اشاره به کارهایش در این مورد خودداری نماید.
سالهای متمادی چنین باور می شد که فروید پس از به پایان رساندن تحصیلات پزشکی مصرف کوکائین را کنار گذاشت، اما اراده های جدید تاریخی- نامه های خود فروید- نشان می دهند که او این دارو را دست کم تا ده سال بعد از آن، یعنی تا دوره میانسالی، مصرف می کرده است (ماسون، 1985).
فروید می خواست پژوهشهای علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارلینت بروک، استاد دانشکده پزشکی و مدیر مدرسه فیزیولوژیک که فروید در آنجا کار می کرد، این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یأس مبدل کرد. او به
اندازه ای تهیدست بود که نمی توانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسیهای استادی را به دست آورد. فروید با بی میلی پذیرفت که حق با بروک است، بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد.
وی در سال 1881 به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب به کار پرداخت. او کار طبابت را پر جازبه تر از آنچه پیش بینی کرده بود نیافت، اما واقعیتهای اقتصادی در این میان پیروز شد. فروید با مارتابرنیز که او نیز مانند خودش فقیر بود نامزد شده بود و آنها ازدواجشان را چند بار به دلیل مشکلات مالی به تعویق انداخته بودند. فروید در سالهای روابط عاشقانه اش با مارتا نسبت به هرکسی که می خواست توجه و محبت او را به خود جلب کند و حتی اعضای خانواده خود مارتا به لذت حسادت می ورزید. فروید در نامه ای به وی نوشت:« از این به بعد تو در خانواده ات چیزی جز یک مهمان نیستی، من تو را به هیچ کس نخواهم داد.... اگر نمی توانی به اندازه کافی به من علاقه مند باشی و از خانواده ات چشم پوشی کنی، در این صورت ناگزیر من را از دست می دهی، زندگیت را تباه می کنی و دست آخر از خانواده ات چیزی به دست نمی آوری...... در طبیعت من تمایل ظالمانه ای وجود دارد.» (نقل از اپیگ نالنی و فاوستر، 1992).
سرانجام پس از یک دوره نامزدی چهار ساله که با ناکامی همراه بود این ازدواج صورت گرفت، اما فروید ناگزیر بود که پول قرض کند و حتی ساعتهایش را گرو بگذارد. سرانجام وضعیت آنا بهتر شد، اما فروید آن سالهای اولیه فقر را هرگز فراموش نکرد. (دوان پی سولتز، سیدنی امن سولتز ترجمه دکتر سیف و پاشا شریفی).
امروزه توافق عمومی در این باره وجود دارد که یک علم از طریق تراکم مداوم حقایق، مفاهیم، قوانین و فرضیه های نمی تواند تکامل یابد. به جای این دیدگاه خطی، اکنون تناوب اانقلابهای فکری که مفاهیم لبناینی یک علم را به صورت جدی تغییر
می دهند، تاریخ آن علم محسوب می شوند. در این باره کافی است که به تأثیر کپرنیک، نیوتون، داروین، مندل واینشتن بیندیشیم. روان شناسی هم انقلابهای خاص خود را داشته است: رفتار گرایی، که توسط پاولف و واتسون آغاز گردید، روان شناسی گشتالت که از آسمان برخاست و تحلیل روانی که روانپزشک وینی، زیگموند فروید آغاز گر آن بود. درست است که تحلیل روانی در آغاز روشی برای معالجه بیماران روانی بود، لیکن به سرعت به مفهومی کاملاً جدید از بشر تبدیل گردید.
فرضیه اصلی مکتب تحلیل روانی این است که رفتار انسان به طور عمده توسط انگیزه های ناخود آگاه تعیین می شود. فروید کاشف و طراح ناخود آگاه به شمار
می رود.
فروید همانطور که گفته شد در سال 1856 متولد و در سوم سپتامبر 1939 در اندن وفات یافت. تقریباً مدت 1 سال در وین اقامت داشت و تنها زمانی آن شهر را ترک کرد که نازیها به اتریش هجوم آوردند. پدرش تاجر پشم بود. فروید فرزند اول از هشت فرزندی بود که پدرش از همسر دوم خود داشت او از همسر اول پدرش دو برادر داشت که بیست سال و اندی از او بزرگتر بودند هنگامی که فروید چهار ساله بود خانواده اش به وین کوچ کردند.
فروید به قصد کسب تخصص در علوم و رسیدن به مقام استادی دانشگاه و نه به منظور اشتغال در پزشکی، در سال 1873 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه وین که شهرت جهانی داشت شد.
اشتیاق او برای تحصیل علوم توسط استادش، ارلنت بروک شدت یافت. بروک یکی از رهبران بسیار مؤثر مکتب هلمهولتس در طب بود که عقیده داشت فرایندهای فیزیولوژیکی، ماهیتی فیزیکی- شیمایی دارند. اما برای فروید که یهودی بود محدودیتهایی از نظر پیشرفتهای علمی وجود داشت. از این گذشته، او شش فرزند داشت و رفع نیازهای این خانواده پرجمعیت او را تحت فشار قرار می داد. به همین سبب مجبور کسب مهارت بیشتر، مدت یک سال با روانپزشک بزرگ فرانسوی، ژان شارکو، که خواب مصنوعی را برای درمان بیماران مبتلا به اختلالات عصبی به ویژه هیستری به کار گرفته بود، به مطالعه و تحقیق پرداخت. فروید خواب مصنوعی را در مورد بیمارانش آزمود، لیکن آن را چندان سودمند نیافت. روش بسیار مؤثرتری که او کشف کرد روش گفتگو یا «تداعی آزاد» بود که توسط همکار اتریشی او، ژوزف بروئر برای یافتن ریشه های «نشانه های روان آزردگی» به کار رفته بود. فروید چندین سال با بروئر همکاری داشت و به اتفاق هم کتاب «مطالعاتی در هیستری» (1895) را نوشتند، لیکن هنگامی که بروئر از پذیرفتن تأکید فروید بر تعارضهای جنسی به عنوان علت هیستری امتناع ورزید، ارتباط آنها قطع شد.
پس از آن، فروید بیشتر به تنهایی برای پروراندن نظراتش کار می کرد، نظراتی که مبانی نظریه تحلیل روانی را پی افکند و با انتشار نخستین اثر بزرگ وی «تغییر رویاها[10]» (1900) به اوج خود رسید. فروید سرانجام موفق شد که استاد دانشگاه شود. کتابها و مقاله هایی نوشت و نیز سخنرانی هایی که در دانشگاه اجرا کرد موجب شدند که نظریه ها و روشهایش مورد توجه پزشکان و دانشمندان سراسر دنیا قرار گیرد و طولی نکشید که افرادی از جمله کارل یونگ و آلفرد آدلر هواخواه او شدند. لازم است یادآوری شود که دیدگاههای فروید به شدت مورد حمله واقع شده است. اولین شناسایی رسمی که توسط محافل روان شناسی امریکایی، جی. استانلی هال دعوت شد تا سخنرانیهایی در دانشگاه کلارک در شهر و وستر ماک چوست برگزار کند. با وجود این، تا سال 1930 تأثیر فروید روی روان شناسی احساس
نمی شد. انجمن بین المللی تحلیل روانی در سال 1910 تأسیس یافت و مؤسسات آموزشی تحلیل روانی در کشورهای متعددی دایر گردید. مکتب تحلیل روانی نهضتی جهانی و نام فروید کلمه ای مأنوس شد.
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 1 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 68 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 76 |
روانشناسی
مقیاس L
مقیاس L (دروغ پردازی) شامل 15 سوال است که مشخص کننده میزان تلاش مراجع برای ارائه توصیف مثبت و غیرواقع گرایانه از خود است. بنابراین دارندگان نمره های بالا در این مقیاس خود را به صورت افرادی کمال گرای افراطی به شیوه آرمانی توصیف می کنند. سوالها شامل توصیف عیبهایی نسبتا جزیی است که بیشتر مردم از اعتراف بدانها ابایی ندارند. بنابراین فردی که در مقیاس L نمره بالا می گیرد ممکن است به ماده 102 من گاهی اوقات عصبانی می شوم نیز پاسخ غلط [1]بدهد. در هر حال در تفسیرها باید ویژگیهای جمعیت شناختی شخص را نیز به حساب آورد. افرادی که ازنظر روانی پیچیده باهوش،دارای تحصیلات عالی و از طبقات بالاتر اقتصادی- اجتماعی هستند نوعا در این مقیاس نمره های پایین (نمره های خام 0یا1) می گیرند. در فرم اصلی MMRI ،نمره L ا طریق شمارش تمام پاسخهای غلط به سوالهای 15،45،75،135،165،195،225،285،30،60،90،120،150 محاسبه می شد. در MMRI-2 کلید نمره گذاری جداگانه ای در نظر گرفته شده است.
نمره های بالا در L ارزشیابی برافراشتگی مقیاس L مستلزم این است که ابتدا د رخصوصیات جمعیت شناسی فرد بررسی شود. نمره خام 4 یا 5 برای افراد طبقه پایین یاکارگران طبقه متوسط محسوب می شود.بر عکس نمره خام 4 یا 5 برای افراد تحصیلکرده نمره بالایی است مگر اینکه براساس نوع شغل آنها مثلا کشیش[2] توجیه شود. اگر نمره مراجعی بالا تلقی شود احتمالا نشانگر آن استکه وی خود را به صورت فردی مطلوب توصیف می کند.علت این امر ممکن است فریب هشیارانه بوده و یا به این دلیل باشد که برداشت غیرواقعی از خود دارد. چنین مراجعانی احتمالا انعطاف ناپذیر ،وغیر اصیل بوده و از تاثیری که بر دیگران می گذارند، ناآگاهند وادراکشان نسبت به زندگی خشک وخودمحورانه است. آنان به علت انعطاف ناپذیرشان ،احتمالا در مقابل فشارهای روانی تحمل کمی از خود نشان میدهند. چون هر عیبی را در خودانکار میکنند، بینش آنان ضعیف است. شاید هم به همین دلیل برای روان درمانی داوطلبان مناسبی نباشند.نمره های خیلی بالا نشان میدهدکه این افراد دارای نشخوار ذهنی[3] بسیار خشک وانعطاف ناپذیرند ودر ارتباطاتشان دچار مشکل هستند. این مورد شاید با بسیاری از افراد پارانویید همسانی داشته باشد افرادی که بر انکار عیبهای شخصی خود تاکید می ورزند، و بر عکس آنها را به دیگران فرافکنی می کنند. همچنین نمره های خیلی بالا ممکن است به دلیل فریب هشیارانه باشد که در شخصیتهای جامعه ستیز وجود دارد.
نمره های پایین در مقیاس L نمره های پایین حاکی از آن است که مراجعان در پاسخهایشان صریح وباز بوده اند. این افراد شهامت اعتراف به خطاهای کوچکشان را دارند و همچنین ممکن است دارای گفتاری صریح و رک [4] بوده افرادی راحت[5] از نظر اجتماعی سلطه گر [6] ومتکی به خود هستند. دارندگان نمره های پایین همچنین ممکن است تا اندازه ای طعنه زن [7] وعیبجو[8] باشند
جهت دریافت فایلروانشناسی لطفا آن را خریداری نمایید
دسته بندی | روانشناسی و علوم تربیتی |
بازدید ها | 0 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 27 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 37 |
بررسی ارتباط بین نیمرخ روانی و عود بیماری اعتیاد
مقدمه:
امروزه پدیده وابستگی دارویی یکی از معضلات بزرگ جوامع بشری است که توجه روانپزشکان، جامعه شناسان و حقوقدانان، روانشانسان و علمای تعلیم و تربیت را به خود اختصاص داده است این موضوع نشان می دهد که پدیده اعتیاد یا سوء مصرف مواد دارای ابعاد چندگانه است که در بروز و شیوع آن دخیلند، بنابراین در مبارزه با اعتیاد چنانچه یکی از عوامل مد نظر قرار گیرد و از سایر عوامل چشم پوشی شود فرض بر آنکه آن عامل تأثیر مثبتی نیز در جلوگیری از اعتیاد داشته باشد. عوامل دیگر تأثیر عامل مورد نظر را کاهش خواهند داد.
یکی از عوامل مؤثر در ایجاد و تداوم اعتیاد عامل فردی می باشد که نظر بسیاری از محققان را جلب کرده است و بر همین اساس تحقیقی که وایلتت [1] در سال 1962 انجام داد بر عامل فردی و ویژگیهای شخصی معطوف بود که نشان داد افراد معتاد در مقایسه با غیر معتاد نیمرخ روانی غیر عادی تری دارند. از طرفی جیر[2] در سال 1990 به این نتیجه رسید که افرادی که اختلال روانپزشکی دارند 7/2 مرتبه بیشتر از افراد فاقد اختلال سوء مصرف مواد را نشان می دهند.
ویکلرراسور[3] نیز در سال 1953 یکی از قواعد کلی اعتیاد را از نظر روانی بیان کرد که اعتیاد می تواند با مشکلات شخصیتی فرد همبستگی داشته باشد.
(فرجاد 13740).
با توجه به اینکه یکی از عوامل مؤثر در وابستگی دارویی می تواند عوامل فردی و ویژگی های شخصیتی داشته آنچه در این زمینه مورد توجه است این است که آیا این عامل می تواند ارتباطی با بازگشت مجدد معتادین درمان شده داشته باشد؟
بنابراین در این پژوهش با این مسأله روبه رو هستیم که آیا نیمرخ روانی افراد با مصرف مجدد بعد از سم زدایی رابطه دارد؟ آیا نیمرخ روانی با دفعات مصرف مواد بعد از سم زدایی رابطه دارد؟ نیمرخ روانی معتادین آیا در گروهی که بعد از سم زدایی مصرف مجدد داشتند با گروهی که مصرف نکردند تفاوت دارد؟ تا بر حسب رابطه بتوانیم این عامل را در درمان و پیشگیری مورد توجه قرار بدهیم.
بیان مسأله:
وابستگی روانی عبارت است از یک حالت خاص که به وسیله ولع و احساس اجبار شدید در ادامه مصرف یک دارو و یا ماده مخدر شخص می گردد و این احساس دلع معمولاً به خاطر استفاده از لذت و اثرات دلخواه آن است بنابراین وابستگی روانی علاوه بر نوع ماده مصرفی به حالات روحی و روانی فرد مورد نظر هم مربوط است.
یکی از مشخصات برجسته وابستگی روانی Craving (اشتیاق) است که عبارت است از یک تمایل بسیار شدید و غیر عادی نسبت به مصرف ماده مخدر که تقریباً به ندرت می توان چیز دیگری را جایگزین آن نمود در بالاترین و شدیدترین درجه اشتیاق ممکن است فرد هر اقدامی را به منظور تأمین و تهیه مواد انجام دهد که این قسمت به عنوان رفتار کلیشه ای و قالبی معتادان شناخته می شود.
تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از عوامل در علت شناسی و تداوم اعتیاد دخالت دارند که یکی از عوامل می تواند جنبه های روانپزشکی اعتیاد باشد بیشتر شواهد روانپزشکی مبیّن این حقیقت است که اعتیاد به مواد مخدر به ویژه هروئین می تواند ناشی از اختلالات عمده و شدید روانی و یا شخصیتی باشد تحقیق وایلتت[4] در سال 1962 همین نظریه را تأئید کرد که نیمرخ روانی معتادها متفاوتتر و غیر عادی تر از افراد سالم است.
تحقیق جیر[5] نیز در سال 1990 نشان داد که افراد مبتلا به بیماریهای روانی مشکلات مربوط به داروها را بروز بدهند
جهت دریافت فایل بررسی ارتباط بین نیمرخ روانی و عود بیماری اعتیاد لطفا آن را خریداری نمایید